آذر ۹ام, ۱۳۹۵
یکی بود یکی نبود. توی داستان ما هیچ عاشق و معشوقی نبودند که از هم دور افتاده باشند و در غم دوری از همدیگر گریه کنند. فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی بودند که از نوه شان ۹۰۰کیلومتر فاصله داشتند.
و این خودش برای این که یک قصه طولانی گریه دار باشد کافی بود.
ارسال شده در وبلاگ | نظرات (2)
دی ۱۳ام, ۱۳۹۵ در ۱۱:۱۹ ب.ظ
و این خودش برای اینکه یک قصه طولانی گریه دار باشد کافی بود…
دی ۲۲ام, ۱۳۹۵ در ۱۰:۳۵ ب.ظ
تا رفته ای شمار شب و روز می کنم
ایام عمر من همه یوم الحساب بود