آخرین قارون
دی ۲۳ام, ۱۳۹۷
اولین جلسه کلاس فیلمنامه نویسی (و در واقع آخرین جلسه کلاس)، استاد گفت وقتی اولین فیلمنامهتان را مینویسید و دوستتان میخواند، یک روز به آن میخندد. وقتی میدهید فامیل دورتان بخواند، دو ساعت میخندد. و وقتی میدهید یک غریبه، شاید نیم ساعت هم نخندد. چون شما دارید راجع به خودتان و چیزهای دور خودتان مینویسید. آدمهای آشنای شما این نکات را میفهمند و با آن همراهی میکنند و برایشان جالب است. ولی یک غریبه اصلا نمیفهمد راجع به چی حرف میزنید. اواسط این کتاب یاد این حرف استادمان افتادم! کتاب پر از اسم و واقعه و آدمهای مختلفی بود که توی صنعت هالیوود رفت و آمد دارند. مدام شخصیتهای جدید اضافه میشدند و حذف میشدند. شاید برای کسی که مدتی در سینما مشغول کار بوده است، خواندن این کتاب جالبتر و معنادارتر باشد و بتواند بیشتر با آن بخندد!
داستان درباره یک تهیهکننده بزرگ هالیوود است که در واقع آخرین قارون این صنعت است! شروع کتاب خیلی خوب بود و به اندازه کافی «قلاب» داشت.
باید به عرضتان برسم که داستان درست در قسمت مهمی از آن به پایان میرسد و نویسنده محترم میمیرید و داستان را ادامه نمیدهد! بعد از آن دوست نویسنده بر اساس یادداشتهای به جا مانده و چیزهایی که نویسنده برای این و آن تعریف کرده بود، ماجرای داستان را به صورت گزارشی و البته حدس و گمانی تعریف میکند!
+هرچند که نصفه بودن این داستان و مرگ نویسنده اش برایم مسخره بود، مردن نادر ابراهیمی قبل از چاپ جلد سوم کتاب سه دیدارش من را ناراحت و غصه دار کرد.
دی ۲۳ام, ۱۳۹۷ در ۹:۱۲ ب.ظ
جالب بود
دی ۲۴ام, ۱۳۹۷ در ۱:۳۴ ب.ظ
چرا اولین جلسه کلاس فیلم نامه نویسی ت شد آخرین جلسه ش؟
…..
سیده زهرا: چون کلاس به دلیل مسائل مالی تعطیل شد!!!
بهمن ۱۷ام, ۱۳۹۷ در ۱:۰۱ ب.ظ
استاد ما هم دقیقن همین رو می گفت زهرا!
از سوژه هایی که فقط برای خودتون و اطرافیانتون جالبه به شدت پرهیز کنید!!