تراکتور من

خرداد ۲۷ام, ۱۴۰۰

+شنبه ۲۹ خرداد چه شکلی خواهد بود؟
+برگشتن به سر کار بدون تراکتور

من برای شنبه ۲۹ خرداد چند برنامه مهم کاری تنظیم کرده‌ام. کار من چیست؟ یک کار خیلی کوچک که بی‌نهایت دوستش دارم و به خاطر آن از عشق اول و آخر خودم (فیلمنامه نویسی) فعلا چشم‌پوشی کرده‌ام. کارم، دغدغه شخصی‌ام هست که می‌توانم روزها و شب‌ها بدون خسته شدن به آن بپردازم و فکر می‌کنم یک مسئله واقعی جامعه است. من در مقابل این مسئله واقعی و بزرگ، کوچک هستم، اما دوست دارم با تمام توانم بجنگم تا یک درصد خودم را کامل محقق کنم. (من معتقدم سهم انسان از هر کاری تنها یک درصد است و ۹۹ درصد باقی از وظایف خداوندگار است) اما متاسفانه تا امروز این طور نبوده. یعنی من با تمام توانم نجنگیده‌ام. افراد مختلف می‌توانند عملکرد من در دوسالی که مشغول این کار بوده‌ام را ارزیابی کنند. البته، می‌توانم با قدرت داستان‌پردازی‌ام طوری جلوه بدهم که همه چیز عالی و تمام عیار به نظر برسد. اما خودم خوب می‌دانم همه چیز آن طوری که توقع داشتم پیش نرفت. توقع من از خودم خیلی بیشتر بود!
به هرحال، شنبه، بعد از سه هفته درگیری در انتخابات، دوباره به سر کار دوست‌ داشتنی‌ام برمی‌گردم و چند برنامه مهم هم تنظیم کرده‌ام. همکارم که دوستم هم هست، از من پرسید که شنبه روحیه آمدن سر کار را داری؟ جوابم مثبت بود. روحیه‌اش را دارم. مثل تمام شنبه‌های پس از انتخابات که خیلی عادی به زندگی‌ام برگشتم. از نزدیکانم یاد گرفته‌ام همه جنگیدن‌های انتخاباتی وقتی رأیم را به صندوق می‌اندازم تمام می‌شود. شنبه که بشود، فارغ از هر نتیجه‌ای، باید دوباره بلند شوم و با همان روحیه همیشگی بروم دنبال کارم. نه شکست ناراحتم بکند و نه پیروزی خوشحالم.
بین کارهای انتخاباتی، برنامه‌های شنبه را تنظیم کردم و مطمئن بودم که نتیجه انتخابات من را خوشحال یا ناراحت نمی‌کند. من سر کار خودم بودم، با تراکتور. شنبه بعد از انتخابات هم برمی‌گردم سر همان کار همیشگی‌ام، بدون تراکتور! اما امروز، فکرهایی کردم که من را ترساند. سال‌های آغازین جوانی‌ من، در دولت مردی گذشت که در هیچ کدام از معیارهای من نمی‌گنجید. ۴ سال (یا ۸ سال) پیش رو سال‌های مهمی خواهد بود. مثلا وضعیت زندگی فرزندانی که شاید داشته باشم، وابسته به مردی است که رئیس جمهور خواهد شد. اما اگر کاندیدای مطلوب من رئیس جمهور شود، خوشحال خواهم شد؟ نه. می‌ترسم.
شنبه، می‌تواند یک روز ترسناک باشد.
چند وقت پیش باید برای کاری، چند مقاله می‌خواندم. در یکی از مقاله‌ها نکته خیلی جالبی دیدم: در افراد این تمایل وجود دارد که رفتار دیگران را به علل درونی (مانند نگرش‌های منفی) نسبت دهند. در حالی که خود آن‌ها در هنگام تحلیل رفتار خود، آن را به عوامل و محرک‌های بیرونی (مانند محدودیت‌های محیطی) نسبت می‌دهند.
شنبه، می‌تواند یک روز ترسناک باشد اگر کاندیدای مطلوب من رئیس جمهور شود. چرا؟ چون باید بیشتر از همیشه کار کنم و شاید هیچ بهانه‌ای از من پذیرفته نباشد!
وقتی ما ایده‌آل نیستیم، وقتی پر از ضعف و ایراد هستیم، مشکلاتمان را ناشی از چه می‌دانیم؟ نگذاشتند؟ موانع بود؟ شرایط مهیا نبود؟ یا نخواستم؟ تلاش نکردم؟ قوی نبودم؟
نمی‌دانم شنبه چه خواهد شد، از روزهای بعد از آن هم خبری ندارم. مدت‌هاست هر روز عجیب‌تر از روزهای قبل از خود شده. شنبه باید دوباره مثل همه شنبه‌های پس از انتخابات دنبال کار خودم بروم. دنبال کار کوچک خودم و رویاهای بزرگم برایش.
کسی چه می‌داند که چه می‌شود. باید کار کرد، با تراکتور یا بی تراکتور.

 

ارسال شده در وبلاگ | نظرات (0)

گذاشتن یک پاسخ