معرکه

مرداد ۱۳ام, ۱۳۹۹

وسط معرکه بودن، چیزی است که شبیه هیچ چیز دیگری نیست. شاید به خاطر همین است که هیچ وقت کسی که وسط معرکه بوده، مثل کسی که نبوده نمی‌شود. و شاید به خاطر همین است که آدم بعد از هر معرکه‌ای هیچ وقت آن آدم قبلی نمی‌شود. نه که لزوما بهتر شود، خیلی وقت‌ها یک اتفاق می‌تواند یک نفر را بهتر کند و یک نفر را بدتر کند. اتفاقات مشابه می‌تواند نتایج متفاوتی داشته باشد. اما هر چه باشد، هیچ کس از معرکه آن آدم قبلی بیرون نمی‌آید.
بعضی‌ها آدم معرکه‌اند. ساخته شده‌اند برای روزهای سخت. برای پشت سر گذاشتن بحران‌ها.
ولی بیشتر آدم‌ها آدم معرکه نیستند. طاقت فشار و استرس ندارند. طاقت ابهام ندارند. از این بیشتر آدم‌ها، اما عده ای هستند که مدام توی معرکه‌ها هستند. خیلی سخت است که آدم، آدم معرکه نباشد اما همیشه در دل آن باشد.
بخواهم خیلی واضح صحبت کنم، دانشجوی خوب بودن، پژوهشگر خوب بودن، تئوریسین خوب بودن کار آسانی است. آسان بودنش به این معنی نیست که هرکسی از پس آن برمی‌آید که نمی‌آید. آسان است در مقابل عملگر بودن. عملگر بودن، در دل میدان کاری کردن است که سخت است. صحبت کردن درباره یک معضل اجتماعی کار آسانی است، حتی نقد کردن عملگرهای آن صحنه کار آسانی است، اما اقدام برای حل آن معضل اجتماعی کاری بی نهایت سخت است.
انسان فقط وسط معرکه است که ساخته می‌شود. فقط معرکه‌ها می‌توانند بینش‌های جدید، رشدهای بزرگ برای آدم به وجود بیاورند.
به نظرم شاید بخشی از بزرگ شدن آدم‌ها، حتی پذیرش خود معرکه‌ها باشد. پذیرش عملگر میدان بودن.
این روزها در دل معرکه‌های خودخواسته هستم. روزهای سختی را پشت سر می‌گذارم که شاید از بیرون قضاوت کردن نتایجش ساده باشد. اما من توی دل آن معرکه‌ها در حال جنگیدن و عوض شدن هستم. بهتر می‌شوم یا بدتر؟ نمی‌دانم.

ارسال شده در وبلاگ | نظرات (1)

یک پاسخدر “معرکه“

  1. هدی می‌گوید :

    من توی دل آن معرکه‌ها در حال جنگیدن و عوض شدن هستم. بهتر می‌شوم یا بدتر؟ نمی‌دانم.

گذاشتن یک پاسخ