مرگ در تابستان

اردیبهشت ۳۱ام, ۱۳۹۰

تابستان داغ است. مغز آدم می جوشد و بخارش از گوش ها می زند بیرون.چشم ها کاسه ی آتش می شود. آدم مثل ماهی پرت شده توی ساحل، نفس نفس می زند. کم کم تمام آب بدن بخار می شود و گوشت تن آرام آرام کباب می شود. تا جایی که قلب هم پخته می شود و از تپش می ایستد.

و این پایان یک زندگی در تابستان است.

ارسال شده در وبلاگ قدیمی | نظرات (0)

گذاشتن یک پاسخ