بهمن ۹ام, ۱۳۹۵

چه شد؟ چه شد که یادمان رفت باید بر سر چه چیزهایی فریاد بکشیم و برای چه چیزهایی گریه کنیم؟ چه شد که قدس را یادمان رفت؟ چه شد که نقشه فلسطین از دیوار اتاقمان پایین آمد؟ چه شد که گرسنگان را فراموش کردیم؟ چه شد که لحظه‌ای بی‌عدالتی را تاب نیاوردن از خاطرمان رفت؟ چه شد که کودکان بی‌پناه را فراموش کردیم؟ چه شد که نیمه‌شب از خواب پریدن و نامه اعتراض برای سازمان ملل نوشتن از کارهایمان حذف شد؟ چه شد که سخنرانی‌های پر شور و راهپیمایی‌های خودجوش تمام شد؟
چه شد که عادی شدیم؟ عادی عادی، بدون اینکه فکر کنیم که نمی‌توانیم عادی باشیم. چه شد که عادت کردیم آسوده بخوابیم؟ بدون اینکه فکر کنیم که حتی یک شب هم نمی‌توانیم آسوده بخوابیم تا زمانی که تمام مظلومین جهان را به حقشان برسانیم. چه شد که آرام راه رفتیم و راحت زندگی کردیم؟ بدون اینکه فکر کنیم که باید تا زنده‌ایم بدویم و سخت تلاش کنیم. چه شد که آرمان هایمان را یادمان رفت؟ بدون اینکه فکر کنیم که باید برای آرمان‌هایمان، حتی خون هم بدهیم.
چه شد که ناگهان به خودمان آمدیم و دیدیم که همه‌ی آن چیزی که باید باشیم، برایمان خاطره شده است؟
چه شد که ذره ذره آدم‌هایی معمولی شدیم و معمولی زندگی کردیم و معمولی آرزو کردیم؟
نکند گناهی کرده بودیم که تاوان آن، چنین فراموشی بزرگی بود؟

ارسال شده در وبلاگ | نظرات (1)

یک پاسخدر ““

  1. منِ او می‌گوید :

    و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم انفسهم، اولئک هم الفاسقون

گذاشتن یک پاسخ