فرار از زندان

آذر ۵ام, ۱۳۹۸

هفته آشوب‌ها و قطع اینترنت جهانی، به دور از هیاهوهای آن بیرون، حال خوشی داشتم. حس بازگشت به آرامش ده سال پیش. اینترنت که وصل شد، بعد از خواندن پیام‌های واتساپ که از شنبه نخوانده باقی مانده بود، سری به اینستاگرام زدم. دوباره افاضات دوستان، پیام‌های پر نیش و کنایه، حرف‌های فلسفی بی‌پایه و اساس، عکس‌های زیادی شاد، یوگا، آدم‌های ظاهرا فعال پردغدغه و اهل کتاب و با اعتماد به نفس و تئوری‌پرداز در هر زمینه‌ای و شدیدا درگیر یک عشق بی‌نظیر و پولدار و سخت‌کوش و در اصل آدم‌های بی‌نهایت پوچ. اینستاگرام را پاک کردم. حتی از توی سطل زباله گوشی‌ام حذف کردم که نتوانم ظرف ۲۴ ساعت آن را برگردانم. حتی آن را از بوکمارک‌های بالای مرورگر لپ تاپم حذف کردم. می‌دانم که بارها این اتفاق افتاده و دوباره آن را نصب کرده‌ام. اما این بار جدی‌تر بودم. حالا دوباره حالم خوب است. از خودم راضی هستم. از زندگی‌ام و از خوشی‌های کوچکم لذت می‌برم. احساس کارآمدی می‌کنم. از مقایسه خودم با کسی اذیت نمی‌شوم. ذهنم برای فکر کردن به ایده‌ها و کارهایم آزاد است. افکار منفی و آزاردهنده را کمتر تجربه می‌کنم. خوشحالم! می‌دانم که شاید دوباره یک روز به بهانه‌ای به اینستاگرام برگردم اما سعی می‌کنم روی برنگشتنم تمرکز کنم. شاید این فرصت، بهانه‌ای باشد برای اینکه بیشتر بنویسم!

ارسال شده در وبلاگ | نظرات (0)

گذاشتن یک پاسخ